آنگاه که پروردگار عالم ارادهاش بر این تعلق گرفت که یر روی کرهزمین، خلیفه و جانشینی از جنس خاصی (بشر) بیافریند به ملائکه فرمود: «... میخواهم روی زمین خلیفه و جانشینی قرار دهم». پس آدم ابوالبشر را آفرید و او را برتر از ملائکه قرار داد و فرمود: (لقد خلقناکم ثم صورناکم، ثم قلنا للملائکه اسجدوا لاَّدم فسجدوا الا ابلیس لم یکن من الساجدین)/
بعد از خلقت حضرت آدم و حوا و امر کردن خداوند ملائکه را به سجده کردن آدم، این فرمان از طرق خداوند به آنها ابلاغ شد: «ای آدم، تو و همسرت در بهشت سکونت کنید و از نعمتهای بهشتی هر چه میخواهید بخورید، اما نزدیک این درخت نشوید که از ستمگران خواهید بود».{1}
اما شیطان به خاطر تکبری که داشت آدم را سجده نکرد و رانده درگاه حضرت حق گردید.
آدم و حوا در بهشت مشغول زندگی بودند و از نعمتهای بهشتی استفاده میکردند. شیطان که همه بدبختیهای خود و رانده شدن از درگاه پرفیض الهی را از ناحیه آدم میدانست و کینه او را به سختی در دل گرفته بود، در صدد بود به هر شیوهای که ممکن است موجبات گمراهی آدم و فرزندانش را فراهم سازد و حتی در پیشگاه خدا سوگند یاد کرد که به هر نحوی و از هر سویی که بتوانم آدمیان را گمراه و جهنمی خواهم کرد. شیطان در چنین موقعیتی که حضرت آدم و حوا بهترین زندگی را دارند چگونه میتواند آسوده بنشیند و آدم را در آن همه لذتهای بی منتهای مادی و معنوی مستغرق ببیند و نصیب وی فقط اندوه و حسرت و ندامت باشد؟
شاید اگر هم فکر انتقام در سر او نبود همان طبع حسود و تکبری که داشت او را آسوده نمیگذاشت و در صدد زایل کردن این نعمتهای بی حد الهی از آدم و حوا بر میآمد.